به صدای قلبم گوش کن
دیگر نای صدا کردن ندارد ...
وقتی به حرف هایت فکر میکنم مرا به دنیای پنهان خود میبرد
امشب میخواهم با یاد قشنگ تو شاد باشم
میدانم که نگاهت پاک تر از آب روان و دلت چون آیینه است
به خدای آسمانها :
به قناری هایی که عاشقانه میخوانند
سپرده ام :
موسیقی انتظار سر دهند.
نوری به زمین فرود آمد :
دو جا پا بر شن های بیابان دیدم.
از کجا آمده بود ؟
به کجا می رفت ؟
تنها دو جا پا دیده می شد.
شاید خطایی پا به زمین نهاده بود .
ناگهان جا پاها به راه افتادند .
روشنی همراهشان می خزید.
جا پا ها گم شدند ،
خود را از روبهرو تماشا کردم :
گودالی از مرگ پر شده بود .
و من در مرده خود به راه افتادم .
صدای پایم را از راه دوری می شندم ،
شاید از بیابانی می گذشتم .
انتظاری گم شده با من بود .
ناگهان نوری در مرده ام فرود آمد
و من در اضطرابی زنده شدم :
دو جا پا هستی ام را پر کرد .
از کجا آمده بود ؟
به کجا می رفت ؟
تنها دو جا پا دیده میشد .
شاید خطایی پا به زمین نهاده بود .